امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Flavoring

ˈfleɪvərɪŋ ˈfleɪvərɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    flavored
  • شکل سوم:

    flavored
  • سوم‌شخص مفرد:

    flavors
  • شکل جمع:

    flavorings

معنی

noun
چاشنی، چیزی که برای خوشمزه کردن و معطر کردن به‌کار می‌رود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flavoring

  1. noun spice, extract added to food
    Synonyms: additive, condiment, distillation, essence, herb, quintessence, relish, sauce, seasoning, spirit, tincture, zest

ارجاع به لغت flavoring

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flavoring» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flavoring

لغات نزدیک flavoring

پیشنهاد بهبود معانی