امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fluctuate

ˈflʌktʃueɪt ˈflʌktʃueɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fluctuated
  • شکل سوم:

    fluctuated
  • سوم‌شخص مفرد:

    fluctuates
  • وجه وصفی حال:

    fluctuating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive
پس و پیش رفتن، بالا و پایین رفتن، نوسان کردن، افت‌و‌خیز کردن، موج‌وار حرکت کردن، حرکت موجی داشتن، پیوسته در تغییر بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- fluctuating prices
- قیمت‌های درحال نوسان
- fluctuations in temperature
- افت و خیزهای (نوسانات) حرارت
- the patient's health is fluctuating.
- وضع سلامتی بیمار در حال تغییر است.
verb - transitive verb - intransitive
به نوسان درآوردن، دستخوش افت و خیز کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fluctuate

  1. verb vacillate, change
    Synonyms:
    vary change shift alternate waver hesitate oscillate swing flutter veer vibrate undulate seesaw go up and down rise and fall blow hot and cold hem and haw ebb and flow yo-yo
    Antonyms:
    stay remain persist hold

لغات هم‌خانواده fluctuate

  • verb - transitive
    fluctuate

ارجاع به لغت fluctuate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fluctuate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fluctuate

لغات نزدیک fluctuate

پیشنهاد بهبود معانی