امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Footstep

ˈfʊtstep ˈfʊtstep
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    footsteps

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
جای پا، ردپا، جاپا، پی، گام، قدم، گام‌برداری
- He took long footsteps.
- او گام‌های بلندی برمی‌داشت.
- I heard their footsteps.
- صدای پای آن‌ها را شنیدم.
- I recognized his footsteps in the snow.
- جای پای او را در برفها شناختم.
- Trying to follow his father's footsteps, he too became a poet.
- به دنباله‌روی از پدرش او هم شاعر شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد footstep

  1. noun footfall
    Synonyms: tread, footprint, gait, step, track, pace

Idioms

ارجاع به لغت footstep

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «footstep» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/footstep

لغات نزدیک footstep

پیشنهاد بهبود معانی