معنی for example به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

fɔr ɪɡˈzæmpəl fɔːr ɪɡˈzɑːmpəl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrase

مثلاً، برای مثال، به عنوان مثال، برای نمونه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- I need a new pair of running shoes, for example.

- مثلاً به یک جفت کفش ورزشی جدید نیاز دارم.

- For example, a car is an essential mode of transportation for many people.

- به عنوان مثال، خودرو برای بسیاری از مردم یک وسیله‌ی حمل‌ونقل ضروری است.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت for example

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «for example» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/for-example

لغات نزدیک for example

- for effect
- for evermore
- for example
- for free
- for god's (or heaven's or pete's) sake!

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی