امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Forwarding

American: ˈfɔːrwərdɪŋ British: ˈfɔːwədɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    forwarded
  • شکل سوم:

    forwarded
  • سوم‌شخص مفرد:

    forwards

معنی

noun
حمل‌ونقل، ارسال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد forwarding

  1. verb To cause (something) to be conveyed to a destination
    Synonyms: addressing, transmitting, shipping, sending, dispatching, consigning
  2. verb Send, ship
    Synonyms: furthering, transmitting, promoting, encouraging, shipping, remitting, relaying, readying, hastening, advancing, sending, delivering, fronting, expediting, accelerating
    Antonyms: holding, maintaining, keeping
  3. verb Aid, expedite
    Synonyms: furthering, assisting, advancing
    Antonyms: ceasing, halting, impeding, stopping, hindering
  4. noun The advancement of some enterprise
    Synonyms: furtherance, promotion

ارجاع به لغت forwarding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «forwarding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/forwarding

لغات نزدیک forwarding

پیشنهاد بهبود معانی