امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fountainhead

ˈfaʊntnhed ˈfaʊntənhed
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت: fountain-head

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable formal
سرچشمه‌، سرمنشأ، منبع اصلی، منشأ اصلی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The fountainhead of the river was located deep in the mountains.
- سرچشمه‌‌ی رودخانه در اعماق کوه قرار داشت.
- The company's CEO was the fountain-head of all major decisions.
- مدیرعامل شرکت، منشأ اصلی تمام تصمیمات مهم بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fountainhead

  1. noun principal source; person who originates
    Synonyms: administrator, architect, author, builder, creator, father, fount, fountain, generator, initiator, leader, maker, mother, originator, spring, wellspring

ارجاع به لغت fountainhead

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fountainhead» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fountainhead

لغات نزدیک fountainhead

پیشنهاد بهبود معانی