معنی four-letter word به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈfɔːrˈletərˈwɜrːd fɔːˈletəˈwɜːd

معنی

(واژه‌ای که از چهار حرف درست شده و با شرمگاه یا جماع یا فضولات بدن سروکار دارد و از ریشه‌ی انگلوساکسون می‌باشد) واژه‌ی چهار حرفی، واژه‌ی قبیح

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد four-letter word

noun obscene word

Synonyms: bad word, curse, cuss, cuss word, dirty word, expletive, naughty word, oath, obscenity, profane oath, profanity, swear, swearword, vulgarity

ارجاع به لغت four-letter word

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «four-letter word» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/four-letter word

لغات نزدیک four-letter word

- four-in-hand
- four-leaf clover
- four-letter word
- four-o'clock
- four-poster

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند