امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fractious

ˈfrækʃəs ˈfrækʃəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بدخو، کج‌خلق، ننر، زودرنج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- fractious children
- بچه‌های ننر
- fractious co-worker
- همکار زودرنج
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fractious

  1. adjective grouchy, cross
    Synonyms: awkward, captious, crabby, disorderly, fretful, froward, huffy, indocile, indomitable, intractable, irritable, mean, ornery, peevish, perverse, pettish, petulant, querulous, recalcitrant, refractory, restive, scrappy, snappish, testy, thin-skinned, touchy, uncompliant, undisciplined, unmanageable, unruly, wayward, wild
    Antonyms: agreeable, complaisant, happy, nice, patient

ارجاع به لغت fractious

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fractious» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fractious

لغات نزدیک fractious

پیشنهاد بهبود معانی