معنی french fries به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈfrentʃˈfraɪz frentʃfraɪz

توضیحات

در انگلیسی بریتانیایی به جای french fries از chips استفاده می‌شود.

معنی

noun plural countable

french fries, (بیشتر با F کوچک) سیب‌زمینی سرخ‌کرده (به‌صورت باریکه‌باریکه)

انگلیسی آمریکایی غذا و آشپزی (بیشتر با F کوچک) سیب‌زمینی سرخ‌کرده (به‌صورت باریکه‌باریکه)

افعال مربوط به آشپزی در انگلیسی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد french fries

noun potato strips deep-fried

Synonyms: chips, freedom fries, French-fried potatoes, fries, pommes frites

ارجاع به لغت french fries

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «french fries» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/french-fries

لغات نزدیک french fries

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی