امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Frenzy

ˈfrenzi ˈfrenzi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

C2
دیوانه کردن، شوریده کردن، آشفتن، دیوانگی‌انی، شوریدگی، هیجان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- to work up into a state of frenzy
- به‌حالت دیوانه‌ها درآمدن
- in a frenzy of joy
- با شادی جنون‌آمیز
- They were whipping up the people's nationalist frenzy.
- آنان شور میهن‌دوستی مردم را دامن می‌زدند.
- the guards' frenzied attack
- حمله‌ی جنون‌آمیز افراد گارد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frenzy

  1. noun uncontrolled state or situation
    Synonyms: aberration, agitation, blow, blow a fuse, blow one’s cork, blow one’s stack, blow one’s top, bout, burst, conniption, convulsion, craze, delirium, derangement, distemper, distraction, dithers, excitement, ferment, fever, fit, flap, flip one’s lid, free-for-all, furor, fury, fuss, hell broke loose, hysteria, insanity, lather, lunacy, madness, mania, outburst, paroxysm, passion, rage, row, ruckus, ruction, rumble, rumpus, seizure, spasm, stew, stir, to-do, transport, turmoil, wingding
    Antonyms: calmness, peace, peacefulness

ارجاع به لغت frenzy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frenzy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frenzy

لغات نزدیک frenzy

پیشنهاد بهبود معانی