امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Frequency

ˈfriːkwənsi ˈfriːkwənsi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    frequencies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
بسامد، فرکانس، فراوانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
noun
بسامد، تکرار، فرکانس، تناوب
- the frequency of divorce amongst the lower classes
- کثرت طلاق بین طبقات پایین‌تر
- Earthquakes appear to be increasing in frequency.
- ظاهراً تعداد زلزله‌ها درحال افزایش است.
- frequency diagram
- نمودار فراوانی
- frequency curve
- منحنی فراوانی
- frequency meter
- بسامد سنج
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frequency

  1. noun commonness, repetitiveness
    Synonyms: abundance, beat, constancy, density, frequentness, iteration, number, oscillation, periodicity, persistence, prevalence, pulsation, recurrence, regularity, reiteration, repetition, rhythm
    Antonyms: infrequency, irregularity, uncommonness

Collocations

لغات هم‌خانواده frequency

ارجاع به لغت frequency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frequency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frequency

لغات نزدیک frequency

پیشنهاد بهبود معانی