امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Frugal

ˈfruːɡl ˈfruːɡl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more frugal
  • صفت عالی:

    most frugal

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
صرفه‌جو، مقتصد، باصرفه، هزینه‌اندیش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- my mother was a frugal woman.
- مادرم زن صرفه‌جویی بود.
- The diet was frugal: cheese and water, rice and beans.
- رژیم به‌صرفه بود: پنیر و آب، برنج و لوبیا.
adjective
مقرون‌به‌صرفه، صرفه‌جویانه، کم‌خرج، کم‌هزینه
- a frugal meal
- خوراک ارزان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frugal

  1. adjective economical
    Synonyms: abstemious, canny, careful, chary, conserving, discreet, meager, meticulous, mingy, niggardly, parsimonious, penny-pinching, penny-wise, preserving, provident, prudent, saving, scrimping, sparing, Spartan, stingy, thrifty, tight, tightwad, unwasteful, wary
    Antonyms: generous, lavish, spendthrifty, uneconomical, wasteful

ارجاع به لغت frugal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frugal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frugal

لغات نزدیک frugal

پیشنهاد بهبود معانی