امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Furniture

ˈfɜːrnɪtʃər ˈfɜːnɪtʃə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    furnitures

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A2
مبلمان، اسباب، وسایل (منزل یا محل کار)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- We must buy furniture for our new house.
- ما باید برای خانه‌ی جدیدمان مبلمان بخریم.
- She rearranged the furniture in her bedroom to create more space.
- او اسباب اتاق خوابش را دوباره چید تا فضای بیشتری ایجاد کند.
- We need to buy new furniture for the office.
- باید برای محل کار وسایل جدید بخریم.
noun
قدیمی زیب‌و‌زیور اسب، زین‌وبرگ اسب
- The stable was filled with beautiful furniture for the horses.
- اصطبل پر از زیب‌و‌زیور زیبا برای اسب‌ها بود.
- The horse's furniture included a leather saddle.
- زین‌وبرگ اسب شامل یک زین چرمی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد furniture

  1. noun household property
    Synonyms: appliance, appointment, bed, bookcase, buffet, bureau, cabinet, chair, chattel, chest, commode, couch, counter, cupboard, davenport, desk, dresser, effect, equipment, fittings, furnishing, goods, highboy, hutch, movables, possession, sideboard, sofa, stool, table, thing, wardrobe

Idioms

  • be part of the furniture

    (شخص) در جایی آنقدر ماندن یا کار کردن که مثل در و دیوار و اثاثیه آنجا شدن

لغات هم‌خانواده furniture

ارجاع به لغت furniture

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «furniture» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/furniture

لغات نزدیک furniture

پیشنهاد بهبود معانی