گذشتهی ساده:
fussedشکل سوم:
fussedسومشخص مفرد:
fussesوجه وصفی حال:
fussingشکل جمع:
fussesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(بیهوده) بیا و برو کردن، سر و صدا راه انداختن
سراسیمه بودن، جوشزدن، کولیبازی درآوردن
سر و صدا راه انداختن، ادا و اصول درآوردن
make a fuss (or kick up a fuss)
(عامیانه) خشمگین و هیجانزده شدن، محشر بهپا کردن، فتنه به پا کردن
make a fuss of (someone or something)
(انگلیس - عامیانه) سنگ (کسی یا چیزی را) خیلی به سینه زدن، زیاد توجه کردن به
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fuss» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fuss