امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Genital

    ˈdʒenətl ˈdʒenətl
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    تناسلی ،وابسته به (جه از)تناسل

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - genital organs
    - اعضای تناسلی
    - genital phase
    - مرحله‌ی تناسلی
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد genital

    1. adjective Of or relating to the external sex organs
      Synonyms: venereal, clitoral, penial, penile, phallic, scrotal, testicular, vaginal, vulval, vulvar

    ارجاع به لغت genital

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «genital» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/genital

    لغات نزدیک genital

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی