امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gestation

dʒeˈsteɪʃn dʒeˈsteɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun uncountable
پزشکی زیست‌شناسی آبستنی، بارداری، حاملگی، وابسته به دوران رشد تخم یا نطفه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The gestation period of rabbits is shorter than that of elephants.
- دوره‌ی آبستنی خرگوش از فیل کوتاه‌تر است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gestation

  1. noun process of early development
    Synonyms: evolution, fecundation, gravidity, growth, incubation, maturation, pregnancy, reproduction, ripening

ارجاع به لغت gestation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gestation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gestation

لغات نزدیک gestation

پیشنهاد بهبود معانی