امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ghost

ɡoʊst ɡəʊst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ghosts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb countable B1
شبح، روح، روان، جان، خیال، تجسم روح، چون روح بر خانه‌ها و غیره سرزدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to give up the ghost
- جان دادن، مردن
- Holy Ghost
- روح القدس
- Hamlet saw the ghost of his father.
- هملت روح پدر خود را دید.
- Victory! he doesn't have a ghost of a chance!
- پیروزی! اصلاً شانس آن را ندارد!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ghost

  1. noun spirit of the dead
    Synonyms: apparition, appearance, banshee, daemon, demon, devil, eidolon, ethereal being, haunt, incorporeal being, kelpie, manes, phantasm, phantom, poltergeist, revenant, shade, shadow, soul, specter, spook, vampire, vision, visitor, wraith, zombie
    Antonyms: being, entity

ارجاع به لغت ghost

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ghost» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ghost

لغات نزدیک ghost

پیشنهاد بهبود معانی