امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Girlfriend

ˈɡɜrːlfrend ˈɡɜːlfrend
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    girlfriends

توضیحات

مخفف این لغت GF است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
دوست‌دختر، معشوقه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- My girlfriend enjoys hiking in the mountains.
- دوست‌دختر من از کوه‌پیمایی لذت می‌برد.
- I am very lucky to have such a supportive girlfriend.
- خیلی خوش‌شانس هستم که چنین دوست‌دختر حمایتگری دارم.
noun countable A2
دوستِ دختر، دوست مؤنث یک دختر، دوست مؤنث یک زن
- Shadi often goes shopping with her girlfriend, Zhila, on the weekends.
- شادی معمولاً آخر هفته‌ها، با دوستش ژیلا به خرید می‌رود.
- Baran's girlfriend, Nila, helped her plan her wedding.
- نیلا، دوستِ باران، به او در برنامه‌ریزی عروسی‌اش کمک کرد.
slang informal
خواهرم!، عزیزم! (این عبارت عموماً در مکالمه‌‌ی صمیمانه و گاهی اوقات شوخی‌آمیز دختری با دختر دیگر کاربرد دارد.)
- You'd better listen to me, girlfriend.
- بهتره که به حرفای من گوش کنی عزیزم!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد girlfriend

  1. noun female acquaintance or romantic companion
    Synonyms: companion, confidante, date, fiancée, flame, friend, intimate, partner, soul mate, steady, sweetheart

ارجاع به لغت girlfriend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «girlfriend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/girlfriend

لغات نزدیک girlfriend

پیشنهاد بهبود معانی