امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Girt

ɡɜːrt ɡɜːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive adjective adverb
با تنگ محکم کردن، محاصره کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد girt

  1. verb To encircle with or as if with a band
    Synonyms: band, begird, belt, cincture, compass, encompass, engirdle, gird, girdle, ring, engird, bound, encircled, secured, girdled
    Antonyms: disarmed, weakened
  2. verb Prepare oneself for a military confrontation
    Synonyms: strengthened, fortified, steeled, readied, braced, armed
    Antonyms: flattered, complimented, praised
  3. verb To present with a quality, trait, or power
    Synonyms: invested, gifted, endued, endowed, dowered
  4. verb To shut in on all sides
    Synonyms: surrounded, rung, hemmed, hedged, girdled, environed, encompassed, encircled, compassed, circled, beset
  5. verb Put a girdle on or around
    Synonyms: girdled

ارجاع به لغت girt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «girt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/girt

لغات نزدیک girt

پیشنهاد بهبود معانی