امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Glide

ɡlaɪd ɡlaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    glided
  • شکل سوم:

    glided
  • سوم‌شخص مفرد:

    glides
  • وجه وصفی حال:

    gliding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
سر خوردن، خرامش، سریدن، آسان رفتن، نرم رفتن، سبک پریدن، پرواز کردن بدون نیروی موتور، خزیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The ice skating champion was gliding on the ice beautifully.
- قهرمان اسکی روی یخ به‌طرز زیبایی روی یخ سر می‌خورد.
- Before we noticed, the holidays had glided away.
- تا آمدیم متوجه شویم تعطیلات سپری شده بود.
- A fat lady in a long dress glided into the hall vigorously fanning herself.
- یک زن چاق با پیراهن بلند درحالی‌که با بادزن به شدت خود را باد می‌زد، خرامان‌خرامان وارد تالار شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glide

  1. verb move smoothly and quickly on a surface
    Synonyms: coast, decline, descend, drift, flit, float, flow, fly, glissade, roll, run, sail, scud, shoot, skate, skim, skip, skirr, slide, slink, slip, slither, smooth along, soar, spiral, stream, trip, waft, wing

ارجاع به لغت glide

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glide» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glide

لغات نزدیک glide

پیشنهاد بهبود معانی