امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Glint

ɡlɪnt ɡlɪnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - intransitive adverb
برق، تلألو، تابش، ظهور آنی، زودگذر، تابیدن، درخشیدن، درخشانیدن، تابانیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glint

  1. noun sparkle
    Synonyms: flash, glance, gleam, glimmer, glitter, look, shine, trace, twinkle

ارجاع به لغت glint

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glint

لغات نزدیک glint

پیشنهاد بهبود معانی