معنی glom به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ɡlɑːm ɡlɒm

معنی‌ها

verb - transitive

(خودمانی) قاپیدن، ناگهان گرفتن، ربودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

verb - transitive

مشاهده کردن، نظر افکندن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glom

verb Take by theft

Synonyms: hook, snitch, thieve, cop, knock off

Phrasal verbs

to glom onto

(عامیانه) گرفتن و نگه‌داشتن، به‌دست آوردن، به‌چنگ آوردن

ارجاع به لغت glom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «glom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glom

لغات نزدیک glom

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی