امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Glory

ˈɡlɔːri ˈɡlɔːri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    glories

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
جلال، افتخار، فخر، شکوه، عظمت، مباهات، سربلندی، شوکت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The Olympic champions brought glory to their country.
- قهرمانان المپیک برای کشور خود افتخار کسب کردند.
- Greece in her glory
- یونان در اوج شوکت خود
verb - intransitive
افتخار کردن، شادمانی کردن، ستودن، مفتخر بودن، سربلند شدن
- We glory in their success.
- ما به موفقیت آنان افتخار می‌کنیم.
noun countable
ادبی هاله یا نور دور سر پیامبران و مقدسین
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glory

  1. noun fame, importance
    Synonyms: celebrity, dignity, distinction, eminence, exaltation, grandeur, greatness, honor, illustriousness, immortality, kudos, magnificence, majesty, nobility, praise, prestige, renown, reputation, splendor, sublimity, triumph
    Antonyms: unimportance, unknown
  2. noun great beauty
    Synonyms: brightness, brilliance, effulgence, fineness, gorgeousness, grandeur, luster, magnificence, majesty, pageantry, pomp, preciousness, radiance, resplendence, richness, splendor, sublimity, sumptuousness
    Antonyms: ugliness
  3. verb boast, exult
    Synonyms: crow, gloat, jubilate, pride oneself, relish, revel, take delight, triumph
    Antonyms: condemn, criticize

Phrasal verbs

  • to glory in

    مفتخر بودن به، بالیدن به

Collocations

  • give glory to

    حمد و ستایش کردن، تجلیل کردن

Idioms

ارجاع به لغت glory

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glory

لغات نزدیک glory

پیشنهاد بهبود معانی