معنی glove به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ɡlʌv ɡlʌv ɡlʌv

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

دستکش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- to wear gloves

- دستکش دست کردن

verb - transitive

دستکش‌دار کردن

- We gloved them.

- دستکش به دستشان کردیم.

verb - transitive

(در بیسبال) توپ را با دستکش گرفتن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glove

noun hand covering for warmth, protection

Synonyms: gage, gauntlet, mitt, mitten, muff

Idioms

handle with velvet gloves

با ملایمت رفتار کردن با، سخت‌گیری نکردن
put on the glove

(عامیانه) مشت‌بازی کردن، بکس‌بازی کردن

ارجاع به لغت glove

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «glove» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glove

لغات نزدیک glove

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی