امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Glue

ɡluː ɡluː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    glued
  • شکل سوم:

    glued
  • سوم شخص مفرد:

    glues
  • وجه وصفی حال:

    gluing

معنی و نمونه‌جمله

noun adverb C2
چسب، سریش، چسباندن، چسبیدن
- Glue the picture to the wall!
- عکس را به دیوار بچسبانید!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glue

  1. noun adhesive
    Synonyms: cement, gum, gunk, mucilage, paste, plaster, spit, stickum

ارجاع به لغت glue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glue

لغات نزدیک glue

پیشنهاد بهبود معانی