امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gnawing

ˈnɑːɪŋ ˈnɔːɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun
احساس درد دائم، زجرپایا
- a gnawing pain in my toe
- دردی دائم در انگشت پایم
noun
(در جمع) شور گرسنگی، درد شدید، تب و تاب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gnawing

  1. adjective Marked by severity or intensity
    Synonyms: acute, knifelike, lancinating, piercing, sharp, shooting, stabbing
  2. verb Become ground down or deteriorate
    Synonyms: champing, chomping, masticating, eroding, biting, crunching
  3. verb To consume gradually, as by chemical reaction or friction
    Synonyms: biting, wearing, eroding, eating, corroding

ارجاع به لغت gnawing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gnawing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gnawing

لغات نزدیک gnawing

پیشنهاد بهبود معانی