امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gold

ɡoʊld ɡəʊld
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

نماد: Au

عدد اتمی: 79

جرم اتمی: 196.97

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A2
شیمی عنصر شیمیایی طلا، عنصر طلا، زر، فلز طلا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- The necklace is made of pure gold.
- این گردن‌بند از طلای خالص ساخته شده است.
- Gold is highly valued for its beauty and rarity.
- طلا به‌دلیل زیبایی و کمیاب بودنش ارزش بالایی دارد.
- She invested her savings in gold to secure her future.
- او پس‌اندازهای خود را در طلا سرمایه‌گذاری کرد تا آینده‌ی خود را تضمین کند.
noun countable uncountable
رنگ زرد طلایی، طلایی
- The flag had blue and gold stripes.
- پرچم دارای نوارهای آبی و طلایی بود.
- Everyone complimented her on the beautiful gold dress.
- همه از او به‌خاطر لباس طلایی زیبایش تعریف کردند.
noun countable
(Gold Medal) مدال طلا، گردن‌آویز طلا
- He won the gold in wrestling.
- او در کشتی مدال طلا گرفت.
- He dreams of earning a gold someday in the Olympics.
- او آرزو دارد روزی در المپیک طلا بگیرد.
noun uncountable
عالی، ویژه، ارزشمند، فوق‌العاده، مثال‌زدنی، باارزش، نفیس (چیزی که درنوع‌خود بسیار ارزشمند و ویژه است)
- The artist's passion for her craft was pure gold.
- اشتیاق این هنرمند به هنر خود مثال‌زدنی بود.
- Critics hailed her latest show as a masterpiece of gold comedy.
- منتقدان از آخرین نمایش او به‌عنوان یک شاهکار ویژه‌ی کمدی استقبال کردند.
adjective A2
طلایی، زرین، ساخته‌شده از طلا، از جنس طلا
- The gold trophy was awarded to the best athlete of the year.
- جایزه‌ی طلایی به بهترین ورزشکار سال اهدا شد.
- She wore a gold necklace that sparkled in the sunlight.
- او گردن‌بندی از طلا به گردن داشت که زیر نور خورشید می‌درخشید.
noun uncountable
اقتصاد طلا، سکه‌ی طلا، سکه‌ی زر، جواهر
- Investors often buy gold as a hedge against inflation.
- سرمایه‌گذاران اغلب طلا را به‌عنوان پوششی در برابر تورم خریداری می‌کنند.
- She invested her savings in gold to secure her financial future.
- او پس‌اندازهای خود را در طلا سرمایه‌گذاری کرد تا آینده‌ی مالی خود را تضمین کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gold

  1. noun a chemical element that is a valuable, shiny, yellow metal used to make coins and jewelery
  2. noun a small disc of gold that is given to the person who wins a competition, especially in a sport
    Synonyms: gold medal
  3. noun something that is very special or valuable
    Synonyms: invaluable, precious, worthy
  4. adjective made of gold, having the shiny or deep yellow colour of the metal gold
  5. noun a valuable metal that is traded, bought and sold, and is used by some governments as a currency
  6. adjective dark yellow
    Synonyms: aureate, auric, auriferous, aurous, aurulent, blond, blonde, caramel, dusty, flaxen, honeyed, mellow yellow, ochroid, straw, tan, tawny, wheat

ارجاع به لغت gold

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gold» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gold

لغات نزدیک gold

پیشنهاد بهبود معانی