امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gooey

ˈɡuːi ˈɡuːi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
چسبنده، چسبناک، کاملاً احساساتی
- Don't touch my clothing with your gooey fingers!
- با انگشتان چسبناکت دست به لباسم نزن!
- I can't stand gooey scenes.
- تاب تحمل صحنه‌های بسیار احساساتی و مصنوعی را ندارم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gooey

  1. adjective sticky, gummy
    Synonyms: adhesive, gluey, glutinous, mucilaginous, soft, tacky, viscous
    Antonyms: dry

ارجاع به لغت gooey

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gooey» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gooey

لغات نزدیک gooey

پیشنهاد بهبود معانی