امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Graft

ɡræft ɡrɑːft
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    grafted
  • شکل سوم:

    grafted
  • سوم شخص مفرد:

    grafts
  • وجه وصفی حال:

    grafting
  • شکل جمع:

    grafts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
قلمه، پیوند، پیوند گیاه، گیاه پیوندی، (جراحی) پیوند بافت، تحصیل پول و مقام و غیره از راه‌های نادرست، ساخت و پاخت، سوءاستفاده، اختلاس، خندق،پیوند زدن، به‌هم پیوستن، جفت کردن، پیوند، از راه نادرستی تحصیل کردن
- a grafted apple tree
- درخت سیب پیوندی (پیوند شده)
- to graft a branch of a white rose to a red rose bush
- یک شاخه رز سفید را به بوته‌ی رز قرمز پیوند زدن
- Grafted trees give better fruit.
- درختان پیوندی میوه‌ی بهتری می‌دهند.
- He was found guilty of graft and imprisoned.
- او محکوم به اختلاس و زندانی شد.
- graft money
- پول اختلاس‌شده
- We must fight graft and corruption.
- باید با رشوه‌خواری و فساد مبارزه کنیم.
- Through skin grafting,his burns healed and he escaped death.
- از طریق پیوند پوست سوختگی‌هایش خوب شد و از مرگ رها شد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد graft

  1. noun transplant
    Synonyms: bud, hybridization, implant, jointure, scion, shoot, slip, splice, sprout, union
  2. noun payoff for fraud
    Synonyms: bribe, corruption, gain, hat, hush money, juice, money, money under the table, pay, payola, peculation, shake, share, skimming, squeeze, thievery
  3. verb transplant, splice
    Synonyms: affix, implant, ingraft, insert, join, plant, propagate, unite

Collocations

ارجاع به لغت graft

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «graft» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/graft

لغات نزدیک graft

پیشنهاد بهبود معانی