امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Granddad

American: ˈɡrændæd British: ˈɡrændæd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun A2
(عامیانه) پدربزرگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد granddad

  1. noun The father of your father or mother
    Synonyms: grandfather, grandad, grandpa, gramps, granddaddy

ارجاع به لغت granddad

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «granddad» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/granddad

لغات نزدیک granddad

پیشنهاد بهبود معانی