امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Granulate

ˈɡrænjʊleɪt ˈɡrænjʊleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    granulated
  • شکل سوم:

    granulated
  • سوم‌شخص مفرد:

    granulates
  • وجه وصفی حال:

    granulating

معنی

verb - transitive verb - intransitive
دانه‌دانه کردن، دارای ذرات ریز کردن، به صورت دانه یا حبه یا ذره در‌آوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد granulate

  1. verb crush into tiny pieces
    Synonyms: atomize, comminute, crumble, crystallize, disintegrate, grate, grind, make coarse, make grainy, pound, powder, pulverize, triturate

ارجاع به لغت granulate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «granulate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/granulate

لغات نزدیک granulate

پیشنهاد بهبود معانی