امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Graphic

ˈɡræfɪk ˈɡræfɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    graphics

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
نوشته‌شده، کشیده‌شده، وابسته به فن نوشتن، مربوط به نقاشی یا ترسیم، ترسیمی، واضح

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
adjective
نمودار، رسامی، طراحی، نگاره‌ای، ترسیمی، گرافیک
- a graphic description of the battle scene
- شرح زنده‌ای از نبردگاه
- the graphic arts
- هنرهای ترسیمی
- graphic granite
- سنگ خارا دارای نقش دست‌نوشته مانند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد graphic

  1. adjective clear, explicit
    Synonyms: colorful, compelling, comprehensible, concrete, convincing, definite, descriptive, detailed, distinct, eloquent, expressive, figurative, forcible, illustrative, incisive, intelligible, lively, lucid, moving, perspicuous, picturesque, precise, realistic, stirring, striking, strong, telling, unequivocal, vivid
    Antonyms: implicit, unclear, vague
  2. adjective pictorial, visible
    Synonyms: blocked-out, delineated, depicted, descriptive, diagrammatic, drawn, engraved, etched, iconographic, illustrated, illustrational, illustrative, marked-out, outlined, painted, photographic, pictoric, pictured, portrayed, representational, seen, sketched, traced, visual
    Antonyms: obscure, vague

ارجاع به لغت graphic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «graphic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/graphic

لغات نزدیک graphic

پیشنهاد بهبود معانی