امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Grass

ɡræs ɡrɑːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    grasses

معنی‌ها

noun A1
علف، سبزه، چمن، ماری جوانا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
verb - transitive
با علف پوشاندن، چمنزار کردن، چراندن، چریدن، علف خوردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grass

  1. noun lawn
    Synonyms: barley, grama, hay, meadow, pasture, sod, turf, verdure

Collocations

  • to go to grass

    1- چریدن، به چرا رفتن 2- باز نشسته شدن 3- تباه شدن

Idioms

ارجاع به لغت grass

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grass» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grass

لغات نزدیک grass

پیشنهاد بهبود معانی