امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Grill

ɡrɪl ɡrɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    grilled
  • شکل سوم:

    grilled
  • سوم‌شخص مفرد:

    grills
  • وجه وصفی حال:

    grilling
  • شکل جمع:

    grills

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
غذا و آشپزی بریان کردن، پختن، بریان شدن، روی سیخ یا انبر کباب کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- I like grilled meat better than fried meat.
- من گوشت کباب‌شده را بیشتر از گوشت سرخ‌شده دوست دارم.
verb - transitive
بازپرسی کردن (از مظنون)، شدیدا مورد پرسش قرار دادن
- The police grilled him for five hours.
- پلیس پنج ساعت از او بازپرسی کرد.
noun countable
کباب پز، منقل خوراک پزی، گوشت کباب‌کن (دستگاه قابل حمل برای کباب کردن گوشت در هوای آزاد)، گریل
noun
سیخ، سیخ شبکه‌ای
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grill

  1. verb broil food
    Synonyms: barbecue, burn, charcoal-broil, cook, cook over an open pit, roast, rotisserie, sear
  2. verb ask questions aggressively
    Synonyms: catechize, cross-examine, give the third degree, go over, inquisition, interrogate, interview, put the pressure on, put the screws to, question, roast, third degree
    Antonyms: answer

ارجاع به لغت grill

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grill» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grill

لغات نزدیک grill

پیشنهاد بهبود معانی