امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Grip

ɡrɪp ɡrɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    gripped
  • شکل سوم:

    gripped
  • سوم‌شخص مفرد:

    grips
  • وجه وصفی حال:

    gripping
  • شکل جمع:

    grips

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive B2
در دست گرفتن، (با دست) چسبیدن به، (با دندان یا گاز انبر و غیره) محکم گرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He gripped my hand and would not let me go.
- دستم را محکم گرفت و نگذاشت بروم.
- In order not to fall, the lad gripped the branch.
- پسرک به شاخه چسبید تا پایین نیفتد.
- The dog gripped the bone and ran off.
- سگ استخوان را به دندان گرفت و در رفت.
verb - transitive C2
نظر ... جلب کردن، توجه ... را جلب کردن، جذب کردن، گرفتن
- The suspenseful film gripped viewers.
- این فیلم پرتعلیق نظر بینندگان را به خود جلب کرد.
- The thrilling mystery novel gripped her.
- رمان معمایی هیجان‌انگیز او را گرفت.
verb - transitive C2
فراگرفتن (احساس مانند ترس و غیره) (معمولاً به‌صورت مجهول می‌آید)
- She was gripped by fear.
- ترس او را فراگرفته بود.
- A wave of sadness gripped her heart.
- موجی از غم و اندوه قلبش را فراگرفت.
noun singular
تسلط، کنترل (روی کسی یا چیزی)
- His grip over the company's finances was slipping.
- تسلط او بر امور مالی شرکت در حال لغزش بود.
- The company's grip on the market began to weaken.
- کنترل این شرکت بر بازار شروع به ضعیف شدن کرد.
noun B2
گرفتن (عمل)
- Get a firm grip on the racket!
- راکت را محکم بگیر!
- The grip on the stolen purse was tight.
- کیف سرقتی محکم گرفته شده بود.
noun countable
قدیمی ساک دستی
- She clutched the grip tightly as she boarded the train.
- هنگام سوار شدن به قطار ساک دستی را محکم گرفت.
- His grip was filled with all the essentials for a weekend trip.
- ساک دستی او با تمام وسایل ضروری برای سفر آخر هفته پر شده بود.
noun
نحوه‌ی گرفتن، طرز گرفتن، طرز در دست نگه داشتن (راکت و چوگان و غیره)
- His strong grip on the golf club helped him hit the ball accurately.
- طرز گرفتن قوی چوب گلف به او کمک کرد تا توپ را با دقت بزند.
- The climber's secure grip prevented him from falling.
- نحوه‌ی گرفتن مطمئن کوه‌نورد مانع از سقوط او شد.
noun
درک، ادراک، دریافت، فهم
- to have a grip on a problem
- مسئله‌ای را درک کردن
- Sarah's firm grip on the complexities of international politics
- ادراک قوی سارا در پیچیدگی‌های سیاست بین‌المللی
noun countable
دسته
- The the suitcase had a sturdy grip.
- چمدان دسته‌ی محکمی داشت.
- the camera's ergonomic grip
- دسته‌ی ارگونومیک دوربین
noun
سینما و تئاتر مسئول دکور (صحنه)
- The grip skillfully adjusted the lighting.
- مسئول دکور نور را ماهرانه تنظیم کرد.
- The grip's job is to ensure that the scenery is set up correctly before each take.
- وظیفه‌ی مسئول دکور این است که پیش از هر بار برداشت، دکور را به‌درستی بچیند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grip

  1. noun clasp, embrace
    Synonyms: anchor, brace, catch, cinch, cincture, clamp, clamping, clench, clinch, clutch, coercion, constraint, crushing, duress, enclosing, enclosure, fastening, fixing, grapnel, grapple, grasp, gripe, handclasp, handgrip, handhold, handshake, hold, hook, ligature, lug, purchase, restraint, snatch, squeeze, strength, tenure, vise, wrench
    Antonyms: release
  2. noun perception, understanding
    Synonyms: clutches, comprehension, control, domination, grasp, hold, influence, keeping, ken, possession, power, tenure
    Antonyms: misconception, misunderstanding
  3. verb hold tightly
    Synonyms: clap a hand on, clasp, clench, clinch, clutch, get one’s hands on, grasp, latch on to, lay hands on, nab, seize, snag, snatch, take, take hold of
    Antonyms: let go, release
  4. verb entrance, enchant
    Synonyms: catch up, compel, engross, enthrall, fascinate, hold, hypnotize, involve, mesmerize, rivet, spellbind
    Antonyms: disgust, repel

Idioms

  • to come to grips with

    1- جنگ تن‌به‌تن کردن، پنجه‌به‌پنجه شدن 2- روبه‌رو شدن با، پیکار کردن، دست‌و‌پنجه نرم کردن

  • to get a grip on oneself

    بر خود مسلط شدن، خود را کنترل کردن

ارجاع به لغت grip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grip

لغات نزدیک grip

پیشنهاد بهبود معانی