امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Grudging

ˈɡrədʒɪŋ ˈɡrʌdʒɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    grudged
  • شکل سوم:

    grudged
  • سوم‌شخص مفرد:

    grudges

معنی

adjective adverb
بی‌میل، دریغ دارنده، لج‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grudging

  1. verb Bear a grudge; harbor ill feelings
    Synonyms: begrudging, bearing, stewing, complaining, envying, resenting, piquing, harboring
    Antonyms: favoring
  2. adjective Petty or reluctant in giving or spending
    Synonyms: scrimy

ارجاع به لغت grudging

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grudging» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grudging

لغات نزدیک grudging

پیشنهاد بهبود معانی