امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Halfway

ˌhæfˈweɪ ˌhɑːfˈweɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
نیمه‌راه، اندکی، نصفه‌کاره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- halfway between Tehran and Yazd
- نیمه‌راه بین تهران و یزد
- halfway through the dinner
- در وسط شام
- halfway measures
- اقدامات نیمه‌کاره
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد halfway

  1. adjective not complete; in the middle
    Synonyms: betwixt and between, center, centermost, central, equidistant, imperfect, intermediate, medial, median, mid, middlemost, midway, moderate, part, partial, part-way, smack dab, smack in the middle
    Antonyms: complete, total, whole
  2. adverb not complete; in the middle
    Synonyms: comparatively, compromising, conciliatory, half the distance, imperfectly, incompletely, in part, insufficiently, medially, middling, midway, moderately, nearly, partially, partly, pretty, rather, restrictedly, to a degree, to some extent, to the middle, unsatisfactorily
    Antonyms: completely, totally, wholly

Idioms

  • meet halfway

    حاضر به مصالحه بودن، مایل به گذشت داشتن بودن

ارجاع به لغت halfway

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «halfway» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/halfway

لغات نزدیک halfway

پیشنهاد بهبود معانی