امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Halter

ˈhɒːltər ˈhɔːltə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
افسار، تسمه، افسار کردن، پالهنگ، مهار، (وزنه‌برداری) هالتر، طناب چوبه‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He tied the ass to the tree with its halter.
- او خر را با افسارش به درخت بست.
- He was dangling with a halter around his neck.
- او از طنابی به دور گردنش آویزان بود.
- I haltered the horse securely to the tree.
- اسب را محکم به درخت بستم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد halter

  1. noun Harness
    Synonyms: noose, bridle, leash, hackamore, strap, rope, tie, holder, bodice, haltere, fetter, headstall, rein, restrain, balancer
  2. noun Noose
    Synonyms: gallows, hangman-s-noose, hangman's rope, scaffold, hangman's halter, hemp, hempen necktie
  3. noun Garment
    Synonyms: halter-top, top, tank-top, bikini top
  4. verb Prevent the progress or free movement of
    Synonyms: hamper, cramp, strangle

ارجاع به لغت halter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «halter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/halter

لغات نزدیک halter

پیشنهاد بهبود معانی