امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Handcuff

ˈhændkʌf ˈhændkʌf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    handcuffed
  • شکل سوم:

    handcuffed
  • سوم‌شخص مفرد:

    handcuffs
  • وجه وصفی حال:

    handcuffing
  • شکل جمع:

    handcuffs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
بخو، دست‌بند آهنین، دست‌بند زدن (به)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The prisoners were handcuffed and blindfolded.
- به زندانیان دست‌بند زده و چشمان آن‌ها را بسته بودند.
- Ever-changing regulations have handcuffed the merchants.
- مقررات دائم‌التغییر دست تجار را بسته است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد handcuff

  1. noun Something that physically confines the legs or arms.
    Synonyms: Often used in plural: bond, chain, fetter, hobble, iron, manacle, restraint, shackle, gyve
  2. verb To restrict the activity or free movement of
    Synonyms: manacle, chain, fetter, hamper, hamstring, hobble, leash, shackle, tie, trammel, hog-tie, cuff
  3. noun Shackle that consists of a metal loop that can be locked around the wrist; usually used in pairs
    Synonyms: manacle, cuff, handlock
  4. verb To restrain or render ineffective.
    Synonyms: hobble

ارجاع به لغت handcuff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «handcuff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/handcuff

لغات نزدیک handcuff

پیشنهاد بهبود معانی