امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Handicapped

ˈhændɪkæpt ˈhændikæpt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    handicaps
  • وجه وصفی حال:

    handicapping

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(جسمی یا ذهنی) کم‌توان، ناتوان، معلول، توان‌خواه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- handicapped parking spaces
- جای پارک معلولان
- the physically handicapped youngster
- جوان ناتوان جسمی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد handicapped

  1. adjective thwarted
    Synonyms: crippled, disabled, physically challenged, physically disabled, mentally disabled, impeded, burdened, hampered, obstructed, encumbered, foiled, balked, deterred, disadvantaged, checked, blocked, limited, restrained, wounded, curbed, stymied, restricted
    Antonyms: aided, helped, supported

ارجاع به لغت handicapped

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «handicapped» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/handicapped

لغات نزدیک handicapped

پیشنهاد بهبود معانی