امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hassle

ˈhæsl ˈhæsl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hassled
  • شکل سوم:

    hassled
  • سوم‌شخص مفرد:

    hassles
  • وجه وصفی حال:

    hassling
  • شکل جمع:

    hassles

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun
(محاوره) مشکل، مسئله، زحمت، هفت‌خوان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun
(محاوره) بحث، مشاجره، دعوا، بگومگو، جر و بحث
verb - intransitive
(محاوره) بحث کردن، مشاجره کردن، دعوا کردن، بگومگو کردن
verb - transitive
(محاوره) اذیت کردن، مزاحم کسی شدن، ناراحت کردن
- Don't keep hassling me!
- دست از سرم بردار! / این‌قدر مزاحمم نشو!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hassle

  1. noun problem, fight
    Synonyms: altercation, argument, bickering, bother, clamor, commotion, difficulty, disagreement, dispute, inconvenience, quarrel, row, run-in, squabble, struggle, trial, trouble, try, tumult, turmoil, tussle, uproar, upset, whirl, wrangle
    Antonyms: agreement, peace
  2. verb bother, harass
    Synonyms: annoy, argue, argufy, badger, bedevil, beleaguer, bicker, dispute, dun, harry, hound, pester, plague, quibble, squabble, worry, wrangle
    Antonyms: agree, concur, make peace

ارجاع به لغت hassle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hassle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hassle

لغات نزدیک hassle

پیشنهاد بهبود معانی