معنی head for به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

hɛd fɔr hɛd fɔː

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb

(به‌سمت چیزی یا جایی) رفتن، رهسپار شدن، پیش رفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- Heading for the store to grab some groceries.

- برای خریدن مواد غذایی به فروشگاه می‌رویم.

- We should head for the park for a picnic.

- باید برای پیک‌نیک به پارک برویم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد head for

phrasal verb move in the direction of

Synonyms: go toward

ارجاع به لغت head for

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «head for» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/head-for

لغات نزدیک head for

- head doctor
- head first
- head for
- head gate
- head gear

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند