امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Henchman

ˈhentʃmən ˈhentʃmən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    henchmen

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
پیرو، هواه‌خواه سیاسی، نوکر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Stalin and his henchmen
- استالین و عمالش
- A car full of his armed henchmen followed behind him.
- اتومبیلی که مملو از دار و دسته‌ی مسلح او پر بود، در عقب او حرکت می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد henchman

  1. noun follower
    Synonyms: abettor, accessory, accomplice, adherent, adjunct, aide, ally, appointee, apprentice, assistant, attendant, backer, backup, bodyguard, coadjutant, coadjutor, cohort, collaborator, colleague, companion, deputy, fellow worker, flunky, friend, gal Friday, girl Friday, gofer, hanger-on, hatchet man/woman, help, helper, helpmate, lackey, man Friday, partner, right-hand man/woman, right-hand person, secretary, servant, sidekick, stooge, subordinate, supporter, yes-person

ارجاع به لغت henchman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «henchman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/henchman

لغات نزدیک henchman

پیشنهاد بهبود معانی