امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Herding

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
گله‌داری، گله‌چرانی، شبانی، گاوچرانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد herding

  1. verb Cause to herd, drive, or crowd together
    Synonyms: running, swarming, crowding, packing, mobbing, leading, guiding, grouping, gathering, driving, flocking, drifting, crowning, brooding
    Antonyms: scattering, dispersing

ارجاع به لغت herding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «herding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/herding

لغات نزدیک herding

پیشنهاد بهبود معانی