معنی histogram به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈhɪstəɡræm ˈhɪstəɡræm

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

ریاضی نمودار ستونی، بافت‌نگاشت، هیستوگرام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- The histogram displayed a clear distribution of data points.

- هیستوگرام توزیع واضحی از نقاط داده را نشان می‎دهد.

- I used a histogram to analyze the frequency of occurrence for each category.

- من از یک نمودار ستونی برای تجزیه‌وتحلیل فراوانی وقوع برای هر دسته استفاده کردم.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت histogram

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «histogram» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/histogram

لغات نزدیک histogram

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی