امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hit The Spot

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

idiom
(عامیانه) نیاز مبرم یا خواسته‌ی شدیدی را اقناع کردن، برآوردن، به هدف خوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hit the spot

  1. verb be satisfactory
    Synonyms: be just the ticket, go over big, make a hit, satisfy

ارجاع به لغت hit the spot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hit the spot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hit-the-spot

لغات نزدیک hit the spot

پیشنهاد بهبود معانی