امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Homesick

ˈhoʊmsɪk ˈhəʊmˌsɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more homesick
  • صفت عالی:

    most homesick

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
دلتنگ، بیمار وطن، در فراق میهن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I was homesick for my mother's cooking.
- دلم برای آشپزی مادرم تنگ شده بود.
- They soon became homesick and homesickness affected them mentally.
- دیری نگذشت که دلتنگ میهن شدند و غربت‌زدگی آنان را از نظر روانی تحت‌تأثیر قرار داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد homesick

  1. adjective nostalgic
    Synonyms: hankering, heartsick, lonely, longing for home, missing, wistful, yearning

ارجاع به لغت homesick

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «homesick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/homesick

لغات نزدیک homesick

پیشنهاد بهبود معانی