معنی hot-tempered به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

hɒtˈtempəd hɒtˈtempəd

معنی

adjective

زودخشم، آتشی‌مزاج، تندخو، جوشی، نارخو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hot-tempered

adjective Quickly aroused to anger

Synonyms: hotheaded, cranky, excitable, choleric, irascible, peppery, testy, quick-tempered, short-tempered

ارجاع به لغت hot-tempered

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «hot-tempered» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hot-tempered

لغات نزدیک hot-tempered

- hot-and-sour soup
- hot-press
- hot-tempered
- hot-wire
- hotbed

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی