امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hound

haʊnd haʊnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hounds

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
سگ شکاری، سگ تازی، آدم نکوهیده، با تازی شکار کردن، تعقیب کردن، پاپی شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- an autograph hound
- دیوانه‌ی گردآوری امضا (بزرگان و مشاهیر)
- a boozehound
- مشروب‌خور افراطی
- to hound a dog at a rabbit
- سگ را به دنبال خرگوش تازاندن
- He was hounded by his creditors.
- طلبکاران دائم دنبالش بودند.
- He was hounded from office by the press.
- روزنامه‌ها آن‌قدر سر به سرش گذاشتند تا شغلش را از دست داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hound

  1. noun dog
    Synonyms: afghan, airedale, akita, basset, beagle, bowwow, canine, dachshund, man’s best friend, mongrel, mutt, pointer, pooch, poodle, retriever
  2. verb chase, badger
    Synonyms: annoy, bait, be at, beat the bushes, be on one’s back, be on one’s case, be on one’s tail, bird-dog, bother, bug, chivy, curdle, dog, drive, give chase, goad, harass, harry, hassle, heckle, hector, hunt, hunt down, impel, leave no stone unturned, persecute, pester, prod, provoke, pursue, rag, rag on, ride, scout, scratch, scratch around, search high heaven, tail, take out after, track down, turn inside out, turn upside down, yap at
    Antonyms: leave alone

Idioms

ارجاع به لغت hound

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hound

لغات نزدیک hound

پیشنهاد بهبود معانی