امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Immigration

ˌɪmɪˈɡreɪʃn ˌɪmɪˈɡreɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
مهاجرت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The immigration process can be complex.
- فرایند مهاجرت می‌تواند پیچیده باشد.
- She studied the effects of immigration on the economy.
- او تأثیرات مهاجرت بر اقتصاد را مطالعه کرد.
- Immigration policies vary from country to country.
- سیاست‌های مهاجرتی از کشوری به کشور دیگر متفاوت است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد immigration

  1. noun Departure from one's native land to settle in another
    Synonyms:
    emigration migration colonization settlement exodus in-migration crossing the border change of allegiance transmigration
    Antonyms:
    emigration exile defection

Collocations

  • immigration policy

    سیاست مهاجرتی، خط‌مشی مهاجرتی (مجموعه‌‌قوانینی که دولت‌ها برای مدیریت ورود، اقامت و خروج افراد خارجی به کشور خود تعیین می‌کنند)

لغات هم‌خانواده immigration

ارجاع به لغت immigration

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immigration» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/immigration

لغات نزدیک immigration

پیشنهاد بهبود معانی